سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بانک مقالات

جریان فرهنگ

    نظر
 http://www.ambhanoi.um.dk/NR/rdonlyres/A35D325E-ACB6-48B5-BD25-71CC91A9B331/0/Vietnamnovember_december2005111resized.JPG

فرهنگ عامل انسجام سیستم های اجتماعی است. با بهره گیری از این ره آورد، نقش عوامل طبیعی و جسمی در تعیین زندگی انسان کاهش یافت. جامعه  انسانی و فرهنگ منبعث از آن به قدری تافته و بافته هم هستند که جدایی بین آنها مشکل است. این دو لازم و ملزوم همدیگرند. فرهنگ هویت اجتماعی و شخصیت اساسی جامعه است که بدون شک حامل تضادها و سرمایه هایی است که بر اثر آن، هویت جدید شکل می گیرد. همانطور که در فلسفه اردیسم (Orodism) می خوانیم : شالوده و زیربنای گسترش هر کشور ، فرهنگ است . ارد بزرگ به صراحت می گوید : در بلند هنگام هیچ نیرویی نمی تواند در برابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند .  فرهنگ می تواند بخش های مختلف جامعه را به هم متصل کند و باعث به وجود آمدن نگرشهای جدید و همبستگی های انسانی شود.
برخی از جوامع خرده فرهنگ های زیادی دارند. درجه افتراق اجتماعی بیش از سایر خصوصیات به تنوع خرده فرهنگ ها مربوط می گردد. مردم جوامع کوچک سنتی افتراق زیادی ندارند. بر عکس جوامع شهری- صنعتی افتراق اجتماعی زیادی دارند. ساخت شغلی آنها فوق العاده پیچیده است. از لحاظ منطقه ای غالباً تفاوتهای زیادی در اصول اخلاقی و شیوه های قومی دارند و زمینه قومی و مذهبی متنوعی را دارا می باشند. این نوع افتراق ها وافتراق های دیگر، اساس توسعه خرده فرهنگ ها را تشکیل می دهد نه تنها بین فرهنگ های جوامع انسانی تفاوت و تباین وجود دارد، بلکه در درون یک جامعه مشخص نیز فرهنگ های مختلف دیده می شود. این واقعیت ، یکی از خصلت های زندگی گروهی و روابط اجتماعی از نظام اجتماعی و نوع اعمال این روابط است که افراد جامعه را به گروههای جنسی ، قومی، مذهبی، زبانی و غیره تقسیم می کند. خرده فرهنگ ها در درون فرهنگ جامعه ممکن است از نقطه نظر ارزشها، باورداشتها و هنجارها با فرهنگ جامعه همزیستی داشته یا در ستیز باشد. هر خرده فرهنگی دارای ارزشها، جهان بینی ها و شیوه های زندگی ویژه ای است که در داخل نظام فرهنگی مسلط حاکم بر جامعه پدید می آید. از ویژگیهای جامعه بشری این است که همگام با تحول و تکامل جامعه و پیچیده تر شدن روابط اجتماعی و تقسیم کار، تعدد و تکثر می یابند. به طور کلی، خرده فرهنگ ها به گروههای اجتماعی و جامعه مجال می دهد تا شیوه های متفاوت زندگی را با توجه به زمینه اجتماعی، اقتصادی و فکری برگزیند.

http://www.dismalworld.com/im/world_tour/japanese-culture-and-westernization-1.jpg


افراد و گروههای اجتماعی با کنش های متقابل اجتماعی به یکدیگر پیوند خورده اند. روابط اجتماعی از طریق این کنش و واکنش ها برقرار می شود. روابط اجتماعی بین گروههای اجتماعی و نیز بین اعضای آنها بر اساس تفاهم و همکاری استوار است یا تضاد و ستیزه. گروههای اجتماعی ممکن است دارای هر دو حالت فوق باشند. در این صورت بین افراد گروه و پا بین گروهها، همسازی به وجود می آید که در اصطلاح جامعه شناسی به آن همسازی گروهی می گویند. نوع و میزان همسازی گروهی در بین جوامع و بین گروههای اجتماعی و افراد گروهها متفاوت است. بعضی مواقع اعضا برای ایجاد همسازی بین خود فعالیت زیادی بروز می دهند و تضاد گروهی را به حداقل می رسانند. چنین عمل ارادی را سازگاری گروهی می گویند. سازگاری گروهی به وسیله سازمانهای اجتماعی عملی است. در حقیقت سازمانهای اجتماعی در عمل وظیفه نگهداری سیستم اجتماعی را بر عهده دارند. سازگاری و یگانگی گروهی در جامعه به عوامل بسیاری از جمله اشتراک منافع و وفاق گروهی بستگی دارد.
وفاق گروهی به هماهنگی آداب و رسوم اجتماعی و خرده فرهنگ گروههای اجتماعی و نیز روحیه و امیال افراد جامعه بستگی دارد.علاوه بر اشتراک منافع و وفاق گروهی که باعث تخفیف تضاد گروهی می شود، عوامل دیگری یگانگی گروهی را افزایش می دهد، از آن جمله، کوچکی گروه، وجود روابط نزدیک بین افراد گروه و همین طور وجود تجانس در اعضای گروهها ممکن است هنجارهای اجتماعی را با علاقه مندی بپذیرند و یا اینکه به طور سطحی قبول کنند. جامعه در حین اینکه اعضای گروههای خود را جامعه پذیر می کند، آنها را فرایند فرهنگ پذیری قرار می دهد تا بدین وسیله افراد جامعه به نظام فرهنگی که ضامن بقای جامعه است کاملاً عادت کنند.
از جمله موارد مهم و قابل ذکری که در حوزه مباحث فرهنگی همواره مطرح بوده است مفهوم «فرهنگ پذیری» است.
فرهنگ پذیری (Acculturation)
به نظر می رسد که عنوان فرهنگ پذیری از سال 1880 از سوی جی. دبلیو. پاول، انسان شناس آمریکایی ابداع شده باشد که تغییراتی را که در شیوه های زندگی و تفکر مهاجران در نتیجه تماس با جامعه رخ داد، این گونه نام گذاری می کرد این ا صطلاح توسط پاول به مفهوم واگیری فرهنگی آمده است. اصطلاح مذکور در ایالات متحده سخت مقبول افتاد و در سال 1935 یک کمیسیون از شورای تحقیقات علوم اجتماعی دست به کار تعریف آن شد. فرهنگ پذیری همچنین از سوی مردم شناسان فرانسوی پذیرفته شد، حال آنکه در انگلستان برتر آن دانستند که آن را تماس فرهنگی بخوانند.
یک تعریف مقدماتی از فرهنگ پذیری چنین است: پدیده ای که اساساً ناظر بر آن دسته از تحولات فرهنگی است که پس از استقرار روابط میان جوامع به وجود می آید.
فرهنگ پذیری جریانی است که فرد را عمیقاً و از هر لحاظ با فرهنگ جامعه همانند می کند، چنان که جامعه پذیری چنان است که فرد را کمابیش با هنجارهای اجتماعی سازگار می گرداند. هر کودکی که در جامعه ای چشم به جهان می گشاید، بی اختیار در جریان فرهنگ پذیری قرار می گیرد و هر شخص بالغی که از جامعه ای به جامعه ای می کوچد و با فرهنگ نویی مواجه می شود، مجدداً خود را ناگزیر از فرهنگ پذیری می یابد. فرهنگ پذیری در مورد کودک، نوزاد جریانی ساده است و تقریباً یک سو دارد. اما یک شخص بالغ که به جامعه تازه ای می کوچد، بدان سبب که رنگ فرهنگی معینی به خود گرفته است، نمی تواند مانند کودک به آسانی با مقولات فرهنگی جدید برخورد کند. از این رو فرهنگ پذیری در مورد شخص بالغ جریانی پیچیده است و دو سو دارد:
از یک سو فرهنگ جدید سلطه خود را در او استوار می سازد و از سوی دیگر فرهنگ پیشین فرد در فرهنگ نو دخل و تصرف می کند. فرهنگ پذیری، در یک معنی، خوگیری با فرهنگ جامعه و در معنای دیگر پذیرش فرهنگ نو و طرد فرهنگ پیشین را می رساند که با فرهنگ زدایی ملازم است. فرهنگ پذیری بر اساس معیارهایی چون میزان یا درجه یا سطح فرهنگ پذیری (از تماس سطحی تا همانندی فرهنگی) حجم گروههای در تماس، سطح آنان (مساوی یا ناهم سطح)، طرز تلقی آنان نسبت به هم (دوستانه، خصمانه و...) صوری گوناگون می پذیرد. همچنین مراد از فرهنگ پذیری تعیین پدیده هایی است که از تماس های مستقیم و ادامه دار بین دو فرهنگ مختلف نتیجه می شود و از تبدیل یا تغییر شکل یک یا دو نوع فرهنگ- در حال ارتباط با یکدیگر مشخص می گردد. امروزه، واژه فرهنگ پذیری- گاهی در معنای محدود کننده تر- به تماس های فرهنگی خاص بین دو جامعه، که از دو نیروی نامساوی برخوردارند، اطلاق می شود. در این صورت جامعه غالب که هماهنگ تر و یا از نظر تکنیک مجهزتر است- معمولاً از نوع جوامع صنعتی- به طور مستقیم یا غیرمستقیم- به فرهنگ حاکم تحمیل می  گردد. چنین به نظر می رسد که داده های مختلفی برای تعیین نوع درجه فرهنگ پذیری یک جامعه و نیز برای تشخیص دقیق حوزه و اهمیت پدیده فوق الذکر به کار برده شده اند.
در دانش مردم شناسی،  فرهنگ پذیری، در دو معنی یاد و مفهوم بکار می رود: یکی همان فرهنگ پذیری و دیگری تغییر فرهنگی. از این رو مفهومی که مردم شناسان از این اصطلاح دارند عبارت است از تغییر شکل فرهنگ دو گروه یا چندین گروه که از برخورد مستقیم با تمدن و فرهنگ یکدیگر حاصل می گردد و ادامه می یابد. این چنین برخوردی معمولاً متضمن نقل و انتقال برخی از جنبه های مادی و غیرمادی از فرهنگی به فرهنگ دیگر و حاصل این برخورد پذیرش یا طرد برخی از اصول در یک یا دو فرهنگ است. در نتیجه این تغییر و تبدیل که مآلاً همراه با از هم پاشیدگی اجتماعی است، نوعی وحدت و همسانی بین اجزاء دو تمدن یا دو فرهنگ بوجود می آورد که منجر به از میان رفتن اجزاء یا کل سیمای خارجی یکی یا هر دوی آنها می گردد. در تحلیل هرگونه وضعیت فرهنگ پذیری، باید برای گروه دهنده و گروه گیرنده، به یک اندازه اهمیت قائل شد. اگر این اصل را محترم بشماریم، در خواهیم یافت که در واقع، نه فرهنگی وجود دارد که منحصراً «دهنده» است و نه فرهنگی که تنها «گیرنده» است. فرهنگ پذیری هرگز به شکل یک جانبه صورت نمی گیرد. به این دلیل است که روژه باستید (1889-1974)، عبارات «نفوذ متقابل» یا «درهم تنیدگی» فرهنگ ها را به جای اصطلاح فرهنگ پذیری بکار می برد که این تقابل تأثیر را که البته به ندرت متقارن است، به وضوح نشان نمی دهد. طبق نظریه نسبیت اجتماعی، فرهنگ همانند روح است که هرگز از بین نمی رود. ممکن است جسم آن یعنی انسان و دستاوردهای آن دچار تغییر و اضمحلال گردد ولی روح کلی آن همیشه جاوید است. روح فرهنگ ممکن است در شرایط خاص سیاسی، اجتماعی و غیره خدشه دار شود و روح کلی آن مستور ماند، ولی به محض فراهم شدن بستر اجتماعی ظهور همان فرهنگ حتی اگر به هزاران سال قبل نیز مربوط باشد، تقریباً با همان ویژگی ها امکان پذیر است. فرهنگ های گوناگون رفتارهای مختلف را موجب می شود. زیرا فرهنگ جایگاه مهمی در زندگی دارد و به عنوان یک هویت، عامل همبستگی اجتماعات محلی و فعالیتهای اقتصادی محسوب می شود. در این شرایط هویتی و همبستگی است که الگوهای ارتباطی در حد ضرورت به وجود آمده و به شکل دهی به کنش های فرهنگی می پردازند.
یکی از کنش هایی که در جریان فرهنگ پذیری از اعضای گروه یا جامعه سر می زند، گسستن از گروه یا جامعه مألوف و پیوستن به گروه یا جامعه دیگر است. چون بی گروهی با مختصات زندگی انسان نمی سازد، فردی که پشت پا به جامعه خود می زند، ناچار است که با شتاب به عضویت جامعه دیگری درآید و فرهنگ آن را فرا گیرد. این هم مستلزم دوگونه فعالیت است:
1- طرد فرهنگ پیشین یا به اصطلاح «فرهنگ مادری»
2- کسب فرهنگ جدید یا به اصطلاح «فرهنگ میزبان»
این دوگونه فعالیت همه وجوه زندگی اجتماعی شخصی را که به جامعه تازه ای می پیوندد در برمی گیرد. مثلاً مهاجری که می خواهد زبان جامعه جدید خود را بیاموزد، باید به موازات فرا گرفتن آن، مقولات زبان جامعه سابقش را فراموش کند، چنانکه جوانی که از کار آزاد خود دست می کشد و به ارتش می پیوندد، باید هم عادات نظامی را بیاموزد و هم عادات دیرین خود را پس زند. در هر حال شخص نوآمده مجبور است که در آغاز کار، خود را با فرهنگ میزبان همنوا کند و با آن نوعی یگانگی هنجاری بیابد. ولی بدیهی است که جریان فرهنگ پذیری منحصر به یگانگی هنجاری نیست، فرد نوآمده ممکن است با وجود مراعات هنجارهای جامعه میزبان، از لحاظ مصالح اقتصادی و عواطف خصوصی با آن جامعه یگانه نباشد و تا زمانی که با «پذیرش اجتماعی» جامعه جدید مواجه نشود، جریان فرهنگ پذیری او درست تحقق نیابد. مقصود از پذیرش اجتماعی این است که جامعه جدید از شخص نو آمده استقبال کند، او را به همکاری بخواند و امتیازاتی برای او قائل شود. عدم پذیرش اجتماعی و احیاناً مخالفت و تحقیر جامعه میزبان از فرهنگ پذیری و سازگاری شخصی نوآمده جلوگیری می کند. فرهنگ پذیری مجموع پدیده هایی است که از تماس دایم و مستقیم میان گروه هایی از افراد یا فرهنگ هایی متفاوت نتیجه می شود و تغییراتی را در الگوهای فرهنگی یک یا دو گروه موجب می گردد. فرهنگ پذیری را باید از «تغییر فرهنگی» متمایز دانست. چه تغییر فرهنگی، تنها یک وجه از فرهنگ پذیری است. افزون براین فرهنگ پذیری را با «همانند گردی» نیز نباید اشتباه کرد. «همانند گردی» باید به عنوان مرحله ینهای فرهنگ پذیری در نظر گرفته شود. مرحله ای که به ندرت به آن دست می یابند. برای یک گروه همانند گردی، مستلزم محو کامل فرهنگ اصلی آن گروه و درونی کردن کامل فرهنگ گروه مسلط است.

http://portal.unesco.org/geography/en/files/5990/11573508841CLT_main.JPG/CLT_main.JPG


در فرایند فرهنگ پذیری، فرهنگ هایی که با یکدیگر تماس مستقیم دارند هر دو دچار دگرگونی می شوند. در عین حال، این دگرگونی ممکن است در یک فرهنگ خیلی عمیق تر از فرهنگ دیگر باشد. فرایندی که همه فرهنگ هایی که در وضعیت تماس فرهنگی قرار دارند، با آن روبه رو هستند، یعنی فرایند ویران سازی و سپس بازسازی، در واقع همان اصل تحول هرگونه نظام فرهنگی است. هر فرهنگی، فرایندی دایمی از ساخت یابی، ویران سازی و بازسازی است.
نگاهی به دیدگاه صاحبنظران فرهنگ پذیری
در ادامه بحث نظرات چند تن از صاحبنظران فرهنگ پیرامون فرهنگ پذیری مورد بررسی قرار می گیرد که به طور ضمنی تعاریفی که ایشان از مفهوم مزبور داشته اند نیز مدنظر قرار گرفته است:
گروبر، فرهنگ پذیری را به طور اخص فرایندی از تغییر تعریف می کند که در آن «شباهت فزاینده ای» بین دو فرهنگ ایجاد می شود. بدین ترتیب فرهنگ پذیری فرایندی از دگرگونی است که طی آن دو فرهنگ به همگرایی بیشتر دست می یابند و این همگرایی حاصل تماس مداوم آنهاست، تماسی که می تواند به صور گوناگون میسر گردد. استعمار، جنگ، پیروزی نظامی و اشغال، مهاجرت، فعالیت میسیونری، تجارت، مسافرت سوداگران یا جهانگردان و همجواری مرزی از جمله وسایلی هستند که به موجب آن دو فرهنگ می توانند به طور کم و بیش مداوم با یکدیگر در تماس قرار گیرند. به علاوه، رسانه های گروهی- به ویژه رسانه های چاپی و رادیو- مردم را در سراسر جهان به هم پیوند می دهد.
روژه باستید (1898-1974)، در فرهنگ گرایی به خاطر وجود نوعی ابهام میان سطوح مختلف واقعیت و نوعی بی اطلاعی از دیال~تیک متقابلی که میان روبناها و زیربناها جریان دارد، تأسف می خورد و این در حالی است که دقیقاً همین دیالکتیک است که توضیح پدیده واکنش های زنجیره ای را که در فرایند فرهنگ پذیری به خوبی شناخته شده است امکان پذیر می سازد. هرگونه تغییر فرهنگی، پیامدهای ثانوی پیش بینی نشده ای را به همراه دارد. پی آمدهایی که حتی اگر با تغییر هم زمان نیستند، نمی توان از آنها اجتناب کرد.
هرسکویتس، تماس و ارتباط اقوام و جوامع را در فرهنگ پذیری به چند صورت می داند. یعنی این تماس می تواند بین تمامی جمعیت، یا بین گروه زیادی از آنان و یا گروه کوچکی از جمعیت و یا حتی بین افرادی از جامع صورت گیرد. وی می افزاید که نباید نتیجه گرفت که هرچه گروه تماس گیرنده بیشتر باشد، عاریت و اخذ فرهنگی بیشتر خواهد بود. این امر بستگی به نیاز و طرز تلقی دو جامعه از یکدیگر و بالاخره بستگی به تفاهم و روابط دوستانه و دشمنانه دو گروه نیز دارد.
فرهنگ پذیری از نظر بیتس و پلاگ
در تعریف فرهنگ پذیری بیتس و پلاگ از جمله سرآمدان هستند، آنها بیان می کنند که فرهنگ پذیری به آن دگرگونی اطلاق می شود که بر اثر تماس های گسترده و مستقیم میان دو یا چند گروهی رخ می دهد که پیش از این تماس، گروه های مستقلی بودند. بررسی راجع به فرهنگ پذیری به انسان شناسان و مجموعه عوامل تأثیرگذار بر جریان تماس میان دو جامعه بصیرت هایی را ارائه می دهد.
عوامل مؤثر بر فرهنگ پذیری از نظر بیتس و پلاگ به چند دسته تقسیم می شوند که عبارتند از:
1- تأثیر تماس های افرادی که با جوامع دیگر تماس برقرار می کنند. این افراد نمایندگان اکثریت جوامع خودشان نیستند. برای مثال، مردمان بومی آمریکای جنوبی نخستین تماس با اروپاییان را زمانی تجربه کردند که با لشکرکشی های نظامی، مبلغان مذهبی و دریانوردان روبه رو شدند. این افراد را به سختی می تواند نمایندگان اکثریت جوامع اروپایی به شمار آورد.
2- پذیرش رفتارهای نو: دومین عامل بنیادی در فرهنگ پذیری، رفتارهای خاصی است که در نتیجه تماس دگرگون می شوند. جامعه ای که عملکردهای فرهنگ پذیری را به تدریج می پذیرد، همه رفتارها یا باورداشتهای آن فرهنگ را اقتباس نمی کند، برعکس نفوذ فرهنگی با درجات متفاوتی از پذیرش و مقاومت روبه رو می شوند و به همین دلیل، میزان دگرگونی فرهنگی در فرهنگ های تحت نفوذ فرهنگ های دیگر، بسیار متغیر است.
3- انعطاف پذیری اجتماعی: عامل سومی که بر فرهنگ پذیری تأثیر دارد، ویژگی های جوامع در تماس متقابل است، به ویژه انعطاف پذیری، بازبودن مرزها و ساختارهای داخلی شان. اگر مرزهای یک جامعه بسیار دربسته باشد، ارتباط نزدیک با اعضای گروه های دیگر مجاز نیست.
4- توانایی سیاسی و نظامی: مسأله اصلی، توانایی نسبی سیاسی و نظامی دو گروه در تماس است. جامعه ای که توانایی بیشتری دارد غالباً می تواند آلودگی های فرهنگی اش را بر جامعه ضعیف تر تحمیل کند. این درست همان قضیه ای است که در رویارویی استعمارگران اروپایی با اقوام بومی رخ داد. براثر این رخداد نظام های سیاسی موجود این اقوام نابود شدند.
پژوهش هایی که درباره فرایند فرهنگ پذیری صورت گرفته است، تصوری را که پژوهشگران از فرهنگ داشتند، عمیقاً نوسازی کرده است. توجه به ارتباط بین فرهنگی و وضعیت هایی که این ارتباط در آنها برقرار می شد، منجر به تعریفی پویا از فرهنگ گردید. حتی چشم انداز پژوهش درباره فرهنگ پذیری واژگون شد. از این پس، برای پی بردن به فرهنگ پذیری از فرهنگ آغاز نمی کنند. بلکه برعکس، برای شناخت فرهنگ کار را از فرهنگ پذیری شروع می کنند. هیچ فرهنگی وجود ندارد که برای همیشه «در حالت خالص» و همان گونه که بوده است برجای بماند و با هیچ گونه تأثیر خارجی روبه رو نشود. فرایند فرهنگ پذیری پدیده ای است عام، حتی اگر صورت ها و درجاتی بسیار متفاوت داشته باشد.